••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

شعر

 

چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود؟

چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود؟

گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما

جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای؟

این چنین طراریت با من مسلم کی شود؟

عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی

چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود؟

چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست

این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود؟

غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم

تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود

خلوتی می‌بایدم با تو زهی کار کمال

ذره‌ای هم‌خلوت خورشید عالم کی شود

نیستی عطار مرد او که هر تر دامنی

گر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود

عطار

+ نوشته شده در پنج شنبه 28 مرداد 1395برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد عشق,عطار,چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود, ساعت 11:50 توسط آزاده یاسینی


شعر

 

هي چنگ مي زد ، چنگ مي زد ، چنگ مي زد

چنگيز چشمانش که دم از جنگ مي زد

مي آمد و سرسبزي ام را سرخ مي کرد

با خون من لب هاي خود را رنگ مي زد

يک آسمان آيينه با خود داشت اما

بر عکس آن آيينه ها نيرنگ مي زد

آهسته آهسته قدم مي ريخت در شهر

دل - شيشه هاي عابران را سنگ مي زد

با اين که نام از شهر " عشق - آباد " هم داشت

در عشق بازي ها کميتش لنگ مي زد

اي کاش ! دست از دشمني مي شست ، اي کاش !

دستي به من مي داد و قيد جنگ مي زد.

حنظله رباني

+ نوشته شده در سه شنبه 26 مرداد 1395برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد عشق,هی چنگ می زد چنگیز چشمانش که دم از جنگ می زد,حنظله ربانی, ساعت 18:58 توسط آزاده یاسینی


لطیفه های قرآنی

خر نشناس

مردي، خري داشت که بسيار پير و لاغر بود و علوفه زيادي مي‌خورد و کاري هم نمي‌کرد. درعوض، گاوي داشت که بسيار فربه و شير ده بود. يک شب با خداوند مناجات کرد و گفت: «الهي! اين خر را بکش که من از خرج زياد او به تنگ آمده‌ام.‌» صبح که شد، ديد گاوش مرده و الاغش زنده مانده است. خيلي دلش سوخت و رو به آسمان کرد و گفت:«خدايا! تو بعد از اين همه سال خدائي کردن، بين خر و گاو فرق نمي‌گذاري؟ من مرگ خر را خواستم، تو گاو مرا مي‌کشي؟» شخصي در آنجا حاضر بود. گفت: «خدا را شکر کن که دعايت مستجاب نشد. زيرا اگر خداوند مي‌خواست خري را بکشد، بايد ابتدا خودِ تو را مي‌کشت. چرا که اگر خر نبودي، خودت آن حيوان زبان بسته را رها مي‌کردي و ديگر مرگش را از خدا طلب نمي‌کردي».

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 مرداد 1395برچسب:لطیفه های قرآنی,داستان کوتاه,داستان در مورد خداوند و بنده, ساعت 11:16 توسط آزاده یاسینی


مطالب مذهبی

قوم لوط

هنگامي كه حضرت ابراهيم علیه السلام از سرزمين بابل به سوي فلستين هجرت كرد حضرت لوط علیه السلام و خواهرش ساره همراه حضرت ابراهيم هجرت نمودند و پس از ورود به مصر در آنجا يك نفر كنيز به نام هاجر بر تعدادشان افزوده شد و گروهي چهار نفري به فلستين حركت نمودند. ابراهيم و ساره و هاجر در بياباني كنار راه عمومي يمن و شام و....سكني گزيدند هركسي كه از آنجا مي گذشت ابراهيم او را به توحيد و آيين حق دعوت ميكرد و خبر در آتش افكندن او و نسوختنش در دنيا شايع شده بود بعضي به او ميگفتند :با آيين شاه(نمرود) مخالفت مكن زيرا او مخالفانش را مي كشد اما ابراهيم به راه خود ادامه مي داد. يكي از كارهاي ابراهيم اين بود كه هر كس از كنار خيمه اش رد مي شد او را مهمان ميكرد و در محل سكونت او تا هفت فرسخ شهرها و روستاهاي پر از نعمت و درخت و ميوه وجود داشت و وفور نعمت در همه جا به چشم مي خورد و هر كس از مسافرين از اين شهرها مي گذشت بدون جلوگيري از ميوه هاي درختان مي خورد . ابليس كه در كمين انسانها است بخصوص اگر غرق در وفور نعمت باشند زودتر مي تواند آنها را فريب داده و غافل سازد از عيش و نوش مردم استفاده كرد ه و به آنها لواط را ياد داد نخستين بار

خودش به صورت انساني آماده شد كه با او لواط كنند و كم كم اين كار زشت شايع وعادي گرديد به طوري كه مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا ميكردند . عده اي از مردم از اين وضع بسيار پست ناراحت شده و به حضور ابراهيم علیه السلام آمدند و به او شكايت كردند ابراهيم حضرت لوط را به عنوان مبلغ به سوي آنها فرستاد تا آنها را نصيحت كند واز عواقب شوم اين اعمال زشت بر حذر دارد. لوط به سوي اين قوم كه در شهرهاي سدوم وعمورا وادوما و صاعورا و صابورا بودند روانه شد وچنانكه قبلا گفتيم ابراهيم در قسمت بلند فلستين ولوط در قسمت پايين به فاصله هشت فرسخ قرار گرفتند آنها وقتي لوط را ديدند گفتند تو كيستي ؟ فرمود :من پسر خاله آبراهيم هستم همان ابراهيمي كه شاه نمرود او را به آتش افكند و او چند فرسخي نزديك شما است . و از خدا بترسيد راه پاكي را بپيماييد اين كارهاي زشت را نكنيد خدا شما را هلاك خواهد كرد گستاخي به خدا نكنيد از او بترسيد وخوددار باشيد و خدا را از ياد نبريد .گاهي مي شد كه مردي كه از آن ديار به سوي او مي رفتند تا با او آن عمل زشت لواط را انجام دهندو حضرت لوط او را از دست آنها نجات مي داد. لوط در همان محل ماموريت ازدواج كرد تا بلكه آنها نيز از اين روش پيروي كنند و از انحراف جنسي دست بردارند .لوط عليه السلام در ميان آنان باقي ماند و در همانجا با زني به نام واهله ازدواج كرده و ثمره اين ازدواج اين شد كه لوط پس از مدتي داراي چند دختر گرديد. و اين جريانها سالها طول كشيد تا اين كه به لوط گفتند اگر دست از سرزنش ما برنداري تو را تبعيد خواهيم كرد در اين وقت بود كه آنها مستحق هيچ چيز جز عذاب سخت الهي نبودند از اين رو دل حضرت لوط كه سالها نسبت به آنها مهربان بود تا بلكه به سوي حق برگردند ناراحت شد و بر آنها نفرين كرد و از آسمان به جای باران سنگ بارید.

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 مرداد 1395برچسب:مطالب مذهبی,قوم لوط,حضرت ابراهیم و حضرت لوط, ساعت 10:38 توسط آزاده یاسینی


زندگینامه پیامبران

شايد سگ از من شريفتر باشد روايت شده که در وادي طور به موسي عليه السلام از جانب خداوند ندا رسيد که موسي، برو و پست ترين مخلوق مرا بياور حضرت موسي عليه السلام رفت و سگي را يافت و قلاده اي را بر گردن او بست و با خود مي آورد در بين راه با خود منکر کرد نکند اين سگ از من شريف تر باشد؟! قلاده را باز کرد و سگ را رها کرد. به جانب طور روان شد. ندا رسيد که: موسي به عزت و جلالم سوگند اگر سگ را با خود مي آوردي نور نبوت را از وجودت خارج مي ساختم.

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 مرداد 1395برچسب:زندگینامه,پیامبران,انبیا علیه السلام,حضرت موسی, ساعت 10:35 توسط آزاده یاسینی


داستان

دانشجويي به استادش گفت:استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهيد عبادتش مي کنم و تا وقتي خدا را نبينم او را عبادت نمي کنم. استاد به انتهاي کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آيا مرا مي بيني؟ دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتي پشت من به شما باشد مسلما شما را نمي بينم. استاد کنار او رفت و نگاهي به او کرد و گفت: تا وقتي به خدا پشت کرده باشي هرگز او را نخواهي ديد!چگونه خدا را ببينيم.

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 مرداد 1395برچسب:داستان,قصه,داستان پند آموز,چگونه خدا را ببینیم,دانشجو و استاد, ساعت 10:33 توسط آزاده یاسینی


اشعار خیام

 

از منزل کفر تا به دين يک نفس است

وز عالم شک تا به يقين يک نفس است

ايـن يـک نفس عـزيز را خـوش مـي دار

کز حاصل عمر ما همين يک نفس است

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 مرداد 1395برچسب:اشعار خیام,شعر,دوبیتی,پندآموز, ساعت 10:32 توسط آزاده یاسینی


سخنان امام حسن عسگری

قـَلْبُ الاَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فُمُ الْحَكيمِ فى قَلْبِهِ؛ فـرمـود: دل آدم احـمـق در دهـانـش اسـت و دهـان مـرد حـكـيـم در دلش اسـت. حـاصـل آنـكـه شـخـص احـمـق اول چـيـزى را مـى گـويـد بـعـد از آن تـأمـل در آن مـى كـنـد كـه آيـا صـلاح بـود گـفـتن اين كلام يا نه؟ بعكس شخص حكيم كه اول تـأمـل مـى كـنـد در كـلامـى كـه مـى خواهد بگويد پس اگر صلاح ديد گفته شود مى گويد آن را • سخن امام حسن عسکری

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 مرداد 1395برچسب:اس ام اس,پیامک,فلسفی,جملات زیبا,سخنان امام حسن عسگری, ساعت 10:30 توسط آزاده یاسینی


شعر

 

سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟

افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟

من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل

روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟

هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی

من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی

مغرور، ولی دست به دامان رقیبان

رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟

«تنهایی و رسوایی» ، «بی مهری و آزار»

ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی

فاضل نظری

+ نوشته شده در دو شنبه 4 مرداد 1395برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد عشق,ای عشق ببین من چه کشیدم تو چه کردی,فاضل نظری, ساعت 20:15 توسط آزاده یاسینی


شعر

 

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت

وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت

وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب

گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود

عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت

چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست

کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت

تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت

حافظ

+ نوشته شده در دو شنبه 4 مرداد 1395برچسب:مطالب ادبی,شعر,حافظ شیرازی,ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت, ساعت 19:15 توسط آزاده یاسینی


مطالب ادبی

معني ماه هاي ايراني

فروردين؛ فروردهاي پاکان فروردين نام نخستين ماه از فصل بهار و روز نوزدهم هر ماه در گاه شماري اعتدالي خورشيدي است. در اوستا و پارسي باستان فرورتينام، در پهلوي فرورتين و در فارسي فروردين گفته شده که به معناي فروردهاي پاکان و فروهرهاي ايرانيان است. بنا به عقيده پيشينيان، ده روز پيش از آغاز هر سال فروهر در گذشتگان که با روان و وجدان از تن جدا گشته، براي سرکشي خان و مان ديرين خود فرود مي آيند و ده شبانه روز روي زمين به سر مي‌برند. به مناسبت فرود آمدن فروهرهاي نيکان، هنگام نوروز را جشن فروردين خوانده اند. فروهران در ده روز آخر سال بر زمين هستند و بامداد نوروز پيش از بر آمدن آفتاب، به دنياي ديگر مي‌روند

ارديبهشت؛ طبيعت ارديبهشت نام دومين ماه سال و روز دوم هر ماه در گاه‌شماري اعتدالي خورشيدي است. در اوستا اشاوهيشتا و در پهلوي اشاوهيشت و در فارسي ارديبهشت گفته شده که کلمه‌اي است مرکب از دو جزء: جزء اول "اشا” از جمله لغاتي است که معني آن بسيار منبسط است، راستي و درستي، تقدس، قانون و آئين ايزدي، پاکي…. و بسيار هم در اوستا به کار برده شده است. جزء ديگر اين کلمه که واژه "وهيشت” باشد. صفت عالي است به معناي بهترين، بهشت فارسي به معني فردوس از همين کلمه است. در عالم روحاني نماينده صفت راستي و پاکي و تقدس اهورامزداست و در عالم مادي نگهباني کليه آتش هاي روي زمين به او سپرده شده است. در معني ترکيب لغت ارديبهشت "مانند بهشت” هم آمده است.

خرداد؛ طبيعت خرداد نام سومين ماه سال و روز ششم در گاه‌شمار اعتدالي خورشيدي است. در اوستا و پارسي باستان هئوروتات ،در پهلوي خردات و در فارسي خورداد يا خرداد گفته شده که کلمه اي است مرکب از دو جزء: جزء هئوروه که صفت است به معناي رسا، همه، درست و کامل. دوم تات که پسوند است براي اسم مونث، بنابراين هئوروتات به معناي کمال و رسايي است. ايزدان تير و باد و فروردين از همکاران خرداد مي‌باشند. خرداد نماينده رسايي و کمال اهورامزداست و در گيتي به نگهباني آب گماشته شده است.

تير؛ تماشاي جنگل در جزيره تير نام چهارمين ماه سال و روز سيزدهم هر ماه گاه‌شماري اعتدالي خورشيدي است. در اوستا تيشريه، در پهلوي تيشتر و در فارسي صورت تغيير يافته آن يعني تير گفته شده که يکي از ايزدان است و به ستاره شعراي يماني اطلاق مي‌شود. فرشته مزبور نگهبان باران است و به کوشش او زمين پاک، از باران بهره مند مي‌شود و کشتزارها سيراب مي‌گردد. تيشتر را در زبان هاي اروپايي سيريوس خوانده اند. هر گاه تيشتر از اسمان سر بزند و بدرخشد مژده ريزش باران مي‌دهد. اين کلمه را نبايد با واژه عربي به معني سهم اشتباه کرد.

مرداد؛ جنگل مرداد نام پنجمين ماه سال و روز هفتم هر ماه در گاه‌شماري اعتدالي خورشيدي است. در اوستا امرتات ،در پهلوي امرداد و در فارسي امرداد گفته شده که کلمه اي است مرکب از سه جزء:اول "ا” ادات نفي به معني نه، دوم "مرتا” به معني مردني و نابود شدني نيست و سوم تات که پسوند و دال بر مونث است. بنابراين امرداد يعني بي مرگي و آسيب نديدني يا جاوداني. پس واژه "مرداد” به غلط استعمال مي‌شود. در ادبيات مزديسنا امرداد يکي از امشاسپندان است که نگهباني نباتات با اوست. در مزديسنا شخص بايد به صفات مشخصه پنج امشاسپند ديگر که عبارتند از: نيک انديشي، صلح و سازش، راستي و درستي، فروتني و محبت به همنوع، تامين اسايش و امنيت بشر مجهز باشد تا به کمال مطلوب همه که از خصايص امرداد است نايل گردد.

شهريور؛ جنگل شهريور نام ششمين ماه سال و روز چهارم هر ماه در گاه‌شماري اعتدالي خورشيدي است. در اوستا خشتروئيريه، در پهلوي شتريور و در فارسي شهريور مي‌دانند. کلمه اي است مرکب از دو جزء: خشتر که در اوستا و پارسي باستان و سانسکريت به معني کشور و پادشاهي است و جزء دوم صفت است از ور به معني برتري دادن وئير يه يعني برگزيده و آرزو شده و جمعاً يعني کشور منتخب يا پادشاهي برگزيده . اين ترکيب بارها در اوستا به معني بهشت يا کشور آسماني اهورامزدا آمده است. شهريور در جهان روحاني نماينده پادشاهي ايزدي و فر و اقتدار خداوندي است و در جهان مادي پاسبان فلزات. چون نگهباني فلزات با اوستاو را دستگير فقرا و ايزد رحم و مروت خوانده اند. روايت شده است شهريور آزرده و دلتنگ مي‌شود از کسي که سيم و زر را بد به کار اندازد يا بگذارد که زنگ بزند.

مهر؛ محيط زيست در سانسکريت ميترا، در اوستا و پارسي ميثر و در پهلوي ميتر و در فارسي مهر گفته مي‌شود. که از ريشه سانسکريت آمده به معني پيوستن. اغلب خاورشناسان معني اصلي مهر را واسطه و ميانجي ذکر کرده اند.مهر واسطه است ميان آفريدگار و آفريدگان. ميثره در سانسکريت به معني دوستي و پروردگار و روشنايي و فروغ است و در اوستا فرشته روشنايي و پاسبان راستي و پيمان است. مهر ايزد هماره بيدار و نيرومند است و براي ياري کردن راستگويان و بر انداختن دروغگويان و پيمان شکنان در تکاپوست. مهر از براي محافظت عهد و پيمان و ميثاق مردم گماشته شده است. از اين رو فرشته فروغ و روشنايي نيز هست که هيچ چيز ار او پوشيده نمي‌ماند. براي آن که از عهده نگهباني بر آيد اهورامزدا به او هزار گوش و ده هزار چشم داده است. مقام مهر در بالاي کوه "هرا” است، انجايي که نه روز است و نه شب، نه گرم است و نه سرد، نه ناخوشي و نه کثافت .مهر از آنجا بر ممالک آريايي نگران است. اين آرامگاه خود به پهناي کره زمين است يعني مهر در همه جا حاضر است و با شنيدن آواي ستمديدگان آگاه گشته به ياري آنان مي‌شتابد. آيين مهر در دين مسيح نيز مشهود است. ايزد مهر در اصل بجز ايزد خورشيد بوده است اما بعدها آندو را يکي دانسته اند. مورخان يوناني مهر را به نام ميترس ياد کرده اند و کر کرده اند که ايرانيان خورشيد را به اسم "ميترس” مي‌ستايند.از اين خبر پيداست که در يک قرن پيش از ميلاد مسيح آندو با يکديگر مخلوط شده اند. نگهباني ماه هفتم و روز شانزدهم هر ماه را به عهده ايزد مهر است.

آبان؛ محيط زيست در اوستا آپ در پارسي باستان آپي و در فارسي آب گفته مي‌شود. در اوستا بارها "آپ” به معني فرشته نگهبان آب استعمال شده و همه جا به صيغه جمع آمده است. نام ماه هشتم از سال خورشيدي و نام روز دهم از هر ماه را، آبان مي دانند. ايزد آبان موکل بر آهن است و تدبير امور و مصالح ماه به او تعلق دارد. به سبب آنکه "زو” که يکي از پادشاهان ايران بود در اين روز با افراسياب جنگ کرده، او را شکست داده، تعاقب نمود و از ملک خويش بيرون کرد، ايرانيان اين روز را جشن مي گيرند، ديگر آنکه چون مدت هشت سال در ايران باران نباريد مردم بسيار تلف گرديده و بعضي به ملک ديگر رفتند. عاقبت در همين روز باران شروع به باريدن کرد و بنابراين ايرانيان اين روز را جشن کنند. آفتاب در اين ماه در برج عقرب يا کژدم قرار مي‌گيرد.

آذر؛ محيط زيست در اوستا آتر، آثر، در پارسي باستان آتر، در پهلوي آتر، و در فارسي آذر مي‌گويند. آذر فرشته نگهبان آتش و يکي از بزرگتري ايزدان است. آريائيان(هندوان و ايزدان) بيش از ديگر اقوام به عنصر آتش اهميت مي دادند. ايزد آذر نزد هندوان ،آگني خوانده شده و در "ودا” (کتاب کهن و مقدس هندوان) از خدايان بزرگ به شمار رفته است. آفت اب در اين ماه در برج قوس ياکماندار قرار مي گيرد.

دي؛ زمستان، يخ ، برف رودخانه در اوستا داثوش يا دادها به معني آفريننده، دادار و آفريدگار است و غالبا صفت اهورامزدا است و آن از مصدر "دا” به معني دادن و افريدن است. در خود اوستا صفت دثوش (=دي)براي تعيين دهمين ماه استعمال شده است. در ميان سي روز ماه، روزهاي هشتم و بيست و سوم به دي (آفريدگار،دثوش) موسوم است. براي اينکه سه روز موسوم به "دي” با هم اشتباه نشوند نام هر يک را به نام روز بعد مي‌پيوندند. مثلا روز هشتم را "دي باز” و روز پانزدهم را "دي بمهر” و….دي نام ملکي است که تدبير امور و مصالح روز و ماه دي به او تعلق دارد.

بهمن؛ برف در اوستا وهومنه ،در پهلوي وهومن، در فارسي وهمن يا بهمن گفته شده که کلمه اي است مرکب از دو جزء: "وهو” به معني خوب و نيک و "مند” از ريشه من به معني منش: پس يعني بهمنش، نيک انديش، نيک نهاد. نخستين آفريده اهورامزدا است و يکي از بزرگترين ايزدان مزديسنا. در عالم روحاني مظهر انديشه نيک و خرد و توانايي خداوند است. انسان را از عقل و تدبير بهره بخشيد تا او را به آفريدگار نزديک کند. يکي از وظايف بهمن اين است که به گفتار نيک را تعليم مي دهد و از هرزه گويي باز مي‌دارد. خروس که از مرغکان مقدس به شمار مي‌رود و در سپيده دم با بانگ خويش ديو ظلمت را رانده، مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار مي‌خواند، ويژه بهمن است. همچنين لباس سفيد هم از آن وهمن است. همه جانوران سودمند به حمايت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است. بنا به نوشته ابوريحان بيروني جانوران سودمند به حمايت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است. بهمن اسم گياهي است که به ويژه در جشن بهمنجه خورده مي‌شود و در طب نيز اين گياه معروف است.

اسفند؛ دويدن در برف زمستاني در اوستا اسپنتا آرميتي، در پهلوي اسپندر، در فارسي سپندار مذ، سفندارمذ، اسفندارمذ، و گاه به تخفيف سپندار و اسفند گفته شده که کلمه اي است مرکب از دو جزء: سپند، که صفت است به معني پاک و مقدس، يا ارمئتي هم مرکب از دو جزء: اول آرم که قيد است به معني درست، شايد و بجا. دوم متي از مصدر من به من معني انديشيدن. بنابراين ارمتي به معني فروتني، بردباري و سازگاري است و سپنته آرمتي به معني بردباري و فروتني مقدس است. در پهلوي آن را خرد و کامل ترجمه کرده اند. سپندارمذ يکي از امشاسپندان است که مونث و دختر اهورامزدا خوانده شده است. وي موظف است که همواره زمين را خرم ، آباد، پاک و بارور نگه دارد، هر که به کشت و کار بپردازد و خاکي را آباد کند خشنودي اسپندارمذ را فراهم کرده است و آسايش در روي زمين سپرده به دست اوست و خود زمين نيز نماينده اين ايزد بردبار و شکيباست و مخصوصاً مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است. بيدمشک گل مخصوص سپندارمذ مي‌باشد.

+ نوشته شده در چهار شنبه 28 مرداد 1395برچسب:مطالب ادبی,معنی ماه های ایرانی,ایران,ماه های سال, ساعت 15:3 توسط آزاده یاسینی


شعر

شب بود وماه واختر و شمع ومن وخیال

خواب از سرم ، به نغمه مرغی پریده بود

در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت

رؤیای عمر رفته ، مرا پیش دیده بود

درعالم خیال به چشم آمدم پدر

کز رنج ، چون کمان ، قدِ سروش خمیده بود

موی سیاه او شده بود اندکی سپید

 

گویی سپیده از افق شب دمیده بود

ياد آمدم که در دل شب ها هزار بار

دست نوازشم به سر و رو کشيده بود

از خود برون شدم به تماشاي روي او

کي لذت وصال بدين حد رسيده بود

چون محو شد خيال پدر از نظر مرا

اشکي به روي گونه زردم چکيده بود.

 

سهراب سپهري

+ نوشته شده در یک شنبه 18 مرداد 1395برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد پدر,سهراب سپهری, ساعت 12:9 توسط آزاده یاسینی