شعر

••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

شعر

 

من پير شدم، دير رسيدي، خبري نيست

مانند من آسيمه سر و دربدري نيست

بسيار براي تو نوشتم غم خود را

بسيار مرا نامه، ولي نامه بري نيست

يک عمر قفس بست مسير نفسم را

حالا که دري هست مرا بال و پري نيست

حالا که مقدر شده آرام بگيرم

سيلاب مرا برده و از من اثري نيست

بگذار که درها همگي بسته بمانند

وقتي که نگاهي نگران، پشت دري نيست

بگذار تبر بر کمر شاخه بکوبد

وقتي که بهار آمد و او را ثمري نيست

تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر

در شهر به جز مرگ متاع دگري نيست.

 

ناصر حامدي



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در جمعه 27 آذر 1394برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد عشق,بسیار برای تو نوشتم غم خود را, ساعت 16:1 توسط آزاده یاسینی