داستان
در نصايح لقمان به پسرش، اين است كه گفت: پسرم ! اگر درباره مرگْ ترديد دارى، خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى ، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست-؛ زيرا اگر انديشه كنى، مىدانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ.لقمان همچنين گفت: «اى پسرم! آن چنان به مردم نزديك نشو كه از دلهاى آنان دور شوى و آن چنان دور نشو كه خوار شوى. هر موجودى، همنوع خود را دوست مىدارد و همانا آدميزاد نيز همنوع خود را دوست مىدارد. خوبى يا متاع خود را جز در برابر مشترىِ آن، نگستران. چنان كه ميان قوچ و گرگ، دوستى و رفاقتى نيست، ميان نيكوكار و بدكار نيز دوستى و رفاقتى نيست. هر كه به زشتى [يا قير ]نزديك شود، پارهاى از آن به تنش مىچسبد.هر كه با بدكارْ همدستى كند، بعضى از روشهاى او را مىآموزد.هر كه جدال را دوست بدارد، دشنام مىشنود.و هر كه وارد جاهاى بد شود، متّهم میشود و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند، سالم نمىماند، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد، پشيمان مىگردد.اى پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى حتّى با يك نفر هم دشمنى نكن.لقمان حکیم
نظرات شما عزیزان: