••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

داستان

 دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت.از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم.کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟مادر گفت: دارد نردبان می سازد!ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!سالها بعد، دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت.از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد!نردبان می سازد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در سه شنبه 5 مرداد 1400برچسب:داستان کوتاه,پند آموز,داستان زیبا,حکیم,دزد,نردبان, ساعت 18:12 توسط آزاده یاسینی